جدول جو
جدول جو

معنی چامه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

چامه زدن
(اَ زَ / زِ پَ رُ تَ)
سرود گفتن. نغمه نواختن. تصنیف مخصوص را در دستگاههای موسیقی خواندن یا نواختن. شعری را با آهنگ خواندن یا بوسیلۀ یکی از آلات موسیقی نواختن:
همه چامۀ رزم خسرو زدند
زمان تا زمانی ره نو زدند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چامه زن
تصویر چامه زن
نوازنده، خواننده، کسی که نغمه و سرودی را با ساز بزند یا بخواند، برای مثال بدان چامهزن گفت کای ماه روی / بپرداز دل، چامۀ شاه گوی (فردوسی - ۶/۴۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
حرف زدن زیاد در موقع خرید و فروش برای کم کردن یا زیاد کردن قیمت
کنایه از بسیار سخن گفتن، پرحرفی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاتمه زدن
تصویر چاتمه زدن
در امور نظامی چیدن تفنگ ها به شکل چاتمه
توقف عده ای قراول در یک محل
فرهنگ فارسی عمید
(اُمیدْ، دَ)
چند تفنگ را به شکل چاتمه در محلی گذاشتن. از چند تفنگ تشکیل چاتمه دادن. چند قراول یا نگهبان در حال مراقبت از کسی یا جایی تفنگ های خود را بوضع چاتمه قرار دادن، در خانه کسی ماندن و مزاحم شدن، برای مطالبۀ چیزی یاانجام تقاضایی منتظر کسی ماندن و مزاحم آنکس شدن
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ دَ)
مکاس. مماکسه. تشویش کردن در بیع. سخن بیجا و زیاد گفتن در خریدو فروش. (ناظم الاطباء). اصرار مشتری در کم کردن بهای جنس. تقاضای خریدار کم کردن بهای متاعی را از فروشنده به اصرار. پرگوئی فروشنده با خریدار درباره قیمت جنس. تخفیف خواستن مشتری از بایع و زیاده خواهی بایع از مشتری. چانه زدن در معامله. پرگوئی در امر خریدو فروش، زنخ زدن. پر گفتن. سخن گفتن نه بقصد نتیجه ای. ورّاجی کردن. ور زدن. شروور گفتن
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
قلم را قط زدن. (غیاث اللغات). کنایه از خامه تراشیدن. (آنندراج) :
نه چون خام کاری که مستی کند
بخامه زدن خام دستی کند.
نظامی.
خامه مزن سوختن عامه را
آلت تزویر مکن خامه را.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چامه زن
تصویر چامه زن
نوازنده، خواننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
بسیار سخن گفتن در هنگام خرید برای کم کردن یا زیاد کردن قیمت
فرهنگ لغت هوشیار
قرار دادن تفنگها بشکل چاتمه چیدن تفنگها بشکل چاتمه، توقف عده ای از قراولان در محلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
((~. زَ دَ))
پرحرفی کردن، سخن بسیار گفتن برای پایین آوردن قیمت چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاتمه زدن
تصویر چاتمه زدن
((~. زَ دَ))
قرار دادن تفنگ ها به شکل چاتمه، توقف عده ای از قراولان در محلی
فرهنگ فارسی معین
تخفیف گرفتن، پرگویی کردن، پرچانگی کردن، چانه جنبانی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
المساومة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
Bargain
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
marchander
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
흥정하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
سودا کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
দরদাম করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
kujadili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
pazarlık yapmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
להתמקח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
交渉する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
торговаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
मोलभाव करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
menawar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
ต่อรองราคา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
regatear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
contrattare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
negociar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
讨价还价
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
targować się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
торгуватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
feilschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چانه زدن
تصویر چانه زدن
afdingen
دیکشنری فارسی به هلندی